کد مطلب:125100 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:196

مصیبت بزرگ
به هر حال روح بلند آن امام ملك و ملكوت و سبط اكبر پیامبر، دردانه ی علی و عزیز زهرا، به ملكوت اعلی پرواز كرد.



[ صفحه 116]



جسم مباركش را بر تابوت نهاده، بر آن نماز گزاردند و چون نزدیك قبر پیامبر بردند عایشه باخبر شد، سوار بر استری (با تنی چند از بنی امیه) آمد و صدا زد: او را از خانه ام دور كنید....!

در این میان بنی هاشم به خشم آمدند و هر كدام سخنی گفتند، امام حسین علیه السلام طی سخنان تندی به وی گفت: «به خدا ای عایشه، اگر به حكم الهی موظف بودیم حسن را در كنار پدرش دفن كنیم، می دیدی كه علی رغم تو او در آنجا دفن می كردیم و كسی جلودارمان نبود».

از سوی دیگر مروان و بنی امیه و برخی از فرزندان عثمان صدا برداشتند و به بهانه ی آنكه عثمان در گورستانی مخروبه دفن است ممانعت ایجاد كردند و تهدید به آهیختن شمشیر نمودند. مشاجرات لفظی بالا گرفت تا دستور تیر داد شد و جنازه ی مبارك را تیرباران كردند و هفت یا هفتاد چوبه ی تیر بر آن جنازه نشست!

ابن عباس به عایشه گفت: روزی سوار بر شتر شدی (در جمل)، و امروز سوار بر استر، و اگر زنده باشی لابد روزی هم بر فیل سوار خواهی شد و فتنه دیگری بر پا خواهی كرد؟! [1] . و





[ صفحه 117]



سخنانی میان او و عایشه رد وبدل شد. عایشه بازگشت و گفت: به هر حال او زندگی را به پایان برد و در زیر خاك خفت.


[1] ابن الحجاج شاعر بغدادي اين سخن را به شعر در آورده:



يا بنت ابي بكر، لا كان و لا كنت

لك التسع من الثمن و بالكل تملكت



تجملت تبغلت، وان عشت تفيلت

«اي دختر ابوبكر، نه حق با پدرت ابوبكر بود و نه با تو، تو يك نهم از يك هشتم ارث پيامبر سهم داري و اينك همه را تصرف كرده اي! روزي بر شتر سوار شدي....».